دوست داشتم بخوابم و بیدار که می شوم سال عوض شده باشد !

آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

دوست داشتم بخوابم و بیدار که می شوم سال عوض شده باشد !

می دانی ؟! سر ِ سفره که می نشینی، رخت ِ نو که می پوشی،

چشم و گوش که به ساعت می دوزی سال ِ نو مثل سیلی می خورد توی صورتت !

انگار بنا بوده چیزی تغییر کند، نو شود، رنگ بگیرد، ولی ...

نگاه که به خودت می اندازی همان سرداب ِ تاریک و کهنه ای، میبینی!

جا ماندن و فاصله ها ، می خورد توی صورتت .

قلبت می لرزد و خُرد می شود ،

سردتر می شوی، سخت تر ،

لبهات انگار دیگر انحنا نمی گیرند ،

زبانت به حرف زدن با آدم ها نمی چرخد ،

نگاه می کنی و می بینی دارند دور می شوند ،

می بینی و جا می مانی ، خود خواسته و بی جدل !

بعد می دانی ، طول می کشد ، این که دوباره عادت کنی طول می کشد !

این که باز این سر و صداها، این مزاحمت ها، این آدم ها ،

بروند و تو را بگذارند به حال ِ خودت ، طول می کشد !

حال و حوصله ام را به هم می ریزد این فاصله ها ...

با این همه دوری امسال خوابم نمی برد ...

 

_ بی عیدی نوشت : نه در انتظار ِ یاری، نه ز یار ، انتظاری !

 دعا کنین گره تازه نیافزاید عشق *:) 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : رج به رج این حرف ها را می بافم !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |